جدول جو
جدول جو

معنی مفلس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مفلس کردن
بی نوا کردن، تهی دست کردن، بیچاره کردن، فقیر کردن، ورشکست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
غفلت داشتن، غفلت ورزیدن، غافل شدن، غافل بودن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ مُ دَ)
انجمن کردن و گفتگو نمودن و مشاوره و مذاکره کردن. (ناظم الاطباء). جلسه کردن. مجلس تشکیل دادن. فراهم آمدن مشاوره و مصلحتی را: حاجب مجلسی کرد و بو سهل حمدوی و سوری و تنی چند دیگر که آنجای بودند با وی خالی بنشستند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 541). پس از این مجلسی کرد با استادم. او حکایت کرد که در آن خلوت چه رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179) ، فراهم آمدن ضیافت را. بزم ترتیب دادن. بساط عیش و طرب گستردن:
بعد از این بینی در سایۀ هر شاخ بلند
مجلسی کرده جوانان می آشام بهار.
امیرخسرو (از آنندراج).
تابه تاراج دلم از مژه لشکر نکشد.
نکند مجلس و ننشیند و ساغر نکشد.
میرزا جلال اسیر (از آنندراج).
- مجلس می کردن، بزم می گساری ترتیب دادن:
چون ملک با ملکان مجلس می کرده بود
پیش او بیست هزاران بت نو برده بود.
منوچهری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفوض کردن
تصویر مفوض کردن
تفویض کردن واگذار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلع کردن
تصویر مخلع کردن
تنپوش دادن خلعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ولخرجی کردن، از بین بردن و کشتن شخصی بر اثر بی مبالاتی و امساک در خرج و افراط و تفریط، تلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاس کردن
تصویر مکاس کردن
چانه زدن در خرید و فروش: (معن دادی خمی درم بدهی باز کردی مکاس در درمی) (حدیقه. مد. 306)
فرهنگ لغت هوشیار
آویزان کردن آویختن، مربوط ساختن و ابسته کردن، کارمندی را از شغلش بر کنار کردن موقتا تا باتهام و رسیدگی بعمل آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع کردن
تصویر مطلع کردن
آکاسنیدن آکاهنیدن آگاهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلح کردن
تصویر مسلح کردن
زیا وندنیدن زینه مند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جاوید کردن جاودان کردن جاویدساختن جاودان کردن: شاعران و نویسندگان نام نیک او را مخلد کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
اندام بریدن، شکنجه دادن گوش یا بینی کسی را بریدن: روا نبود کافران را مثله کردن، شکنجه دادن عقوبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بردن در بازی نرد بطوری که همه مهره هایخود را بردارند و حریف نتواند هیچ مهره را خارج کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
ژودن غنویدن غفلت ورزیدن غفلت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرس کردن
تصویر تفرس کردن
بو بردن آغیلیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفله کردن
تصویر نفله کردن
((~. دَ))
به هدر دادن، تلف کردن، کشتن، به قتل رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجلس کردن
تصویر مجلس کردن
((~. کَ دَ))
جمع شدن و گفتگو نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثله کردن
تصویر مثله کردن
((~. کَ دَ))
گوش هاوبینی کسی را بریدن، شکنجه دادن، عقوبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع کردن
تصویر مطلع کردن
آگاهاندن، آگاه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مملو کردن
تصویر مملو کردن
آکندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
Neglect
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
Anoint, Consecrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
ungir, consagrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
пренебрегать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
vernachlässigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
salben, weihen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
namaścić, poświęcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
помазать , освящать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
нехтувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
zaniedbywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
помазати , освячувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مقدس کردن
تصویر مقدس کردن
zalfen, wijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
negligenciar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غفلت کردن
تصویر غفلت کردن
descuidar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی